هر روز که بزرگ تر میشی یا پیرتر میشی سروکلٌه نیازهای جدیدی تو وجودت پیدا میشه. نیازهایی که روز به روز از نوع جسمی به روانی تغییر ماهیت میدن و همین جای قضیهاست که کار رو سخت تر میکنه و به این ترتیب هر روز وابستهتر و وابستهتر می شی تا اینکه یه روزی میرسه که باید با خودت خلوت کنی و فکری به حال مهمونهای ناخوانده ای که هر لحظه داره به تعدادشون اضافه میشه بکنی. احساس وابستگی احساس خوبی نیست. شبیه حس زندانه. اما خلاص شدن از وابستگیها به قدرت و اراده قوی نیاز داره که هر کسی به اندازه کافی ازش بهرهمند نیست. اما همین که میدونیم انگل وابستگی وجود داره و داریم باهاش همزیستی مسالمت آمیز میکنیم و گاهی هم یه جورایی به سازش میرقصیم ولی وجودش رو و اینکه مخرب هست قبول داریم یعنی کلی جلو هستیم و هنوز امیدی هست.