افق

زکات خواندن وبلاگ، دادن فیدبک به نویسنده است! لطفا خواننده خاموش نباشید.

افق

زکات خواندن وبلاگ، دادن فیدبک به نویسنده است! لطفا خواننده خاموش نباشید.

مرض حق به جانب بودن

   داستان از این قرار است که یک دور برگردانی هست که بنده شخصا روزی چند بار "استادش" میکنم(امان از این اصطلاحات تلویزیونی که عین کنه به قاموسمان چسبیده و دست بردار هم نیست). با اینکه در مسیر پر ترددی قرار دارد ولی از نظر طرح هندسی اشکالات اساسی دارد. مثلا  هر دو مسیر مخالف مشترکا و بطور قانونی از همین "یو-ترن"جهت دور زدن استفاده میکنند و اینکه عرض مسیر به طرز هیجان انگیزی برای دو ماشین کم است طوریکه مثلا وقتی داری دور میزنی یاد سریال کبری 11 که دیشبش دیدی می افتی و شانس بیاوری یک جوری شاخ به شاخ و سپر به سپر از مهلکه جان سالم به در ببری و البته این از کرامات برادران زحتمکش شهرداری است که لابد در حین اجرای پروژه یکهو کار واجبی برایشان پبش آمده و با خلوص نیت به پیمانکار زحمتکش اعتماد کرده اند پیمانکار هم بی خیال "رفوژ" (قسمتی از بلوار که مسیر دور زدن دو جهت مخالف را جدا میکند) شده است و فردایش هم یک دور برگردان معلول جسمی تحویل گرفته اند و پس از روبوسی با همه دست اندر کاران پروژه امضایی پای برگه ی انداخته اند و خوشحال و خندان رفته اند تا پروژه بعدی را هم"چیز" کنند. 

   البته هدفم از این روده درازی ها به چالش کشیدن عملکرد شهرداری! یا افاضات در زمینه مهندسی راه و ترابری نیست، این را میخواستم بگویم که اصولا خودخواه بار آمده ایم.  آقا من هر وقت از مسیر "غرب به شرق" دور میزدم به "شرق به غربی" ها عرض ادب میکردم و هر وقت از مسیر "شرق به غرب" دور میزدم به "غرب به شرقی"ها ادای احترام میکردم. با این طرز تلقی که حق با من است و او در راهی که مال من است وارد شده و متجاوز محسوب میشود و این داستان ادامه داشت تا اینکه روزی از روزها (دیروز) این پتانسیل فحش برانگیز بودن محل نظرم را جلب کرد که همانا انگار اینجا دو طرفه است و کلمات قصاری که در این مدت حواله راننده مقابل میکرده ام ناشی از مرض حق به جانب بودن بنده بوده است که این روزها بدجوری اپیدمی شده و باعث میشود  اول مشت و لگد نثار کنیم و حرفهای رمانتیک به هم بزنیم و بعد اگر احیانا فرصتی بود و حسش هم آمد یک بررسی اجمالی کنیم که اصولا موضوع از چه قرار بوده و حق با کیست. 

و اینطوری شد که بر ما وحی همی آمد که:"فلانی، دکتر لازم شده ای انگار"!

نظرات 3 + ارسال نظر
داش آکل پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 14:36 http://dashakol.blogsky.com/

خیلی پیچ مطلب پیچیده بود. سخت بود درکش ولی خب از عهده ش فکر کنم بر آمدندیدم. مهم این است که فهمیدم مشکل از شما بوده نه از دیگران/

رخصت

ببین برادر. شما فرض کن یک دور برگردانی هست که هم شما دور میزنی هم آنهایی که آن طرف بلواز در مسیر خلاف جهت شما حرکت می کنند. خوب موقع دور زدن شاخ به شاخ می شودی دیگه. حالا کجاش پیچ داشت؟

yashar پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 15:51 http://bit.ly/67w8Iq

سلام . من هر روز به وبلاگت سر میزنم . واقعا دست طلا ، به منم یه سری بزن خوشحال میشم

به شما هم سر زدیم آقا یاشار.

زیبا جمعه 6 آذر 1388 ساعت 22:39

سلام.
۱ تریلی ۱۸ چرخ بنداز زیر پات < ببین شکل دیگه یی میشه قصیه یا نه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد