افق

زکات خواندن وبلاگ، دادن فیدبک به نویسنده است! لطفا خواننده خاموش نباشید.

افق

زکات خواندن وبلاگ، دادن فیدبک به نویسنده است! لطفا خواننده خاموش نباشید.

اعتراف

   امروز میخواهم از این تریبون یک اعتراف انتحاری بکنم. امروز میخواهم همین جا در وبلاگ خودم با آبروی خودم بازی کنم و سرشکستگیم را به اطلاعتان برسانم. 

   ببینید دوستان، من آدمی نیستم که هر نوع موسیقی را گوش کند. معمولا دنبال کارهای استخوان دار رفته ام. یعنی اصلا تاب و تحمل موسیقی بازاری را ندارم یعنی حتی اگر بخواهم هم نمیتوانم. پاپ که گوش کنم آخرش میشود گوگوش یا سیاوش قمیشی و موسیقی کلاسیک هم که جای خودش را دارد. حالا من که عمری دیگران را به خاطر گوش دادن به هر بی سر و پایی تخطئه کرده ام، یک بلایی سرم آمده که نمی توانم سرم را در جمع بلند کنم. 

   داستان از این قرار است که یک نفر شیر پاک خورده یک تعداد فایل mp3 به من داد و این زهر هلاهل دقیقا از همانجا دامن مرا گرفت. فکر کنید من که در این زمینه ها کلی ادعا داشتم، به محض برخورد با چند آهنگ از نوع "داش مشتی" اجرا شده توسط برادران "عباس قادری" و "جواد یساری" دریچه تازه ای از دنیای موسیقی به رویم گشوده شد و اینطوری شد که مشتری شدم. مشتری نگو، بلا بگو!

   حالا هم اگر دیدید یک خانمی مثلا در فصل بهار که هوا عالیست شیشه ماشینش را تا خرخره بالا کشیده و به هیچ نحوی حاظر نیست شیشه را پایین بدهد و از هوای بهاری لذت ببرد، همانا بدانید او منم و در آن لحظه یکی از آقایان مذکور در حال هنر نمایی است. 

   این قضیه شیشه هم داستانی دارد برای خودش. روزی در اتوبان همت یک نفر موتوری از اول تا آخر یکی از این آهنگها سرعت را طوری تنظیم میکرد که مدام در کنار شیشه باشد و مستفیض گردد و لبخند های ملیح تحویل من بدهد. من هم نامردی نکردم و اجازه دادم از اول تا آخر آهنگ مورد علاقه اش را بشنود او هم اینقدر ادامه داد تا اینکه داشت تصادف میکرد. این شد که چندیست در این مواقع جهت رفاه حال عزیزان شیشه ها پلمپ میشوند. 

   اما از شوخی که بگذریم، چون من در این زمینه چند پیراهن بیش تر از شما پاره کرده ام، اگر شب بود و جاده بود و شما هم بودید بد نیست امتحانش کنید. آنوقت میفهمید این شوفرهای مادرمرده ماشین های سنگین حیوونکی ها چه حس غریبی دارند در خلوت شبهای تنهاییشان!

نظرات 3 + ارسال نظر
نقاب پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 23:19 http://negha.blogsky.com/

سلام بهار.خسته نباشید

چه خوب لااقل کم به استاد سیاوش قمیشی گوش می دادید.. ایشان استادی هستند بلامانعه.

حالا هم زیاد دلگیر نباشید تنوع خوب است ولی عادت هرگز....!
من هم گاهی به جاده خاکی می زنم...

البته در این جاده مانند شما نامردی نمی کنم و اجازه نمی دهم فردی پشت شیشه ماشینم خوش بگذراند.شاید هم گذاشتم!!!

بهار جان یعنی هر وقت ما دیدیم خانومی در هوای بهاری شیشه ماشینش را پایین نمی دهد باید تصور کنیم او به گفته خودتان>>شمایید.<<؟؟؟

یادش بخیر قبلا ها من شیشه را پایین نمی دادم تا حالت موهایم خراب نشود

داش آکل جمعه 6 آذر 1388 ساعت 21:22 http://dashakol.blogsky.com/

جالبه بدونین همه ی اون چیزهایی که گفتید در مورد سبک موسیقی در مورد من هم صدق میکنه و باز این هم صدق میکنه. که جالبه هم بدونین که منم همیشه برادر وسطی خودم رو هرموقع در حال گوش کردن حمیرا و جواد یساری و ایرج مهدیان میدیدمش سرزنشش میکردم و کلی با برادر ارشدم بهش میخندیدیم! و سبک مورد علاقه ی خودم کاملا در حوزه ی سنتی ایرانی و کلاسیک و جز و گهگاهی هم راک بود ولی به این نتیجه رسیدم بعضی از آهنگهای سبک پایین تر هم گاهی جذابیت جدیدی در خودشون دارن! مثلا از آهنگهای داریوش رفیعی خوشم میاد, تقریبا اغلب اهنگهای جواد جان, حتی هایده ی عزیز و حتی خونه به دوش حمیرا! دیگه تا آخرش بخونین:دی
که اتفاقا فکر نمیکنم این موضوع از افول سبک بوجود اومده باشه بل از ذوق موسیقایی و ریز بینی نکات هنری که در آثار سطح پایین هم گهگاهی یافت میشود حکایت دارد.
و الخ...:دی

رخصت

زیبا جمعه 6 آذر 1388 ساعت 22:42

آخ گفتی....
( پارمیدا رو نگفتی... )
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد