این روزها استخر رفتن هم برای خودش تراژدی شده. زمانی وقتی استخر می رفتی بیشتر بچه ها را میدیدی و تعدادی هم نوجوان و نهایتا جوان که برای شنا کردن آمده بودند. اما امروز شرایط بدجوری تغییر کرده. پایت را که در استخر میگذاری فکر میکنی وارد مراسم سفره ابوالفضل یا ختم انعامی چیزی شده ای، بس که یکباره با خیل عظیمی از پیرزنها مواجه می شوی. علت را هم که جویا می شوی میگویند به تجویز دکتر جهت درمان پادرد، کمر درد، زانو درد و خلاصه هر درد بی درمانی که دکتر حال و حوصله نداشته کتابهایش را ورق بزند و درمانی برایش پیدا کند می آیند استخر. نتیجه اینکه استخر می شود شبیه محل نگهداری سالمندان. یکی از درد پا ناله میکند، دیگری از فشار خون و کلسترول بالا و همه این کنفرانس یک ساعت و نیمه درست وسط استخر در قسمت کم عمق، جایی که افراد تحت آموزش در حال تمرین هستند برگزار می شود. نتیجه هم میشود برخوردهای فیزیکی متوالی و غر زدنهای بی پایان مادربزرگهای 220 کیلویی. حالا اگر بیشتر دنبال محل دقیق برگزاری میتینگهای اضطراریشان هستید که باید بگویم آنجا جایی نیست جز "جکوزی". بله، کعبه آمال این مادر بزرگهای خسته و بیمار و غرغرو جکوزی است. دقیقا همان جاست که با آه و ناله از بدجنسی عروسشان تا حقوق کم بازنشستگی شوهرشان تعریف میکنند و به هم مشاوره می دهند.
به هر حال هدف از این آسمون و ریسمون بافتنها این بود که بگویم، وقت آن رسیده که در استخرهای عمومی محلی هم برای افرادی که جهت آب درمانی و درمان امراض مراجعه می کنند در نظر بگیریم و دختر شش ساله مامانی خوشگل موشگلی را که آمده شنا یاد بگیرد با پیرزن 220 کیلویی که هزار جور مرض پوستی و غیر پوستی دارد در یک تشت نیاندازیم.
واقعا دست مریزاد.
اصولا با مزه که بود ولی لغت ؛ رانی؛ را فراموش کرده بودم. هی فکر می کردم منظورت ؛رالی؛ بوده.... !!!
حالا "رانی" که اشکال نداره. مواظب باش بقیه کلماتی که تو فارسی کلیدی شده رو فراموش نکنی!