افق

زکات خواندن وبلاگ، دادن فیدبک به نویسنده است! لطفا خواننده خاموش نباشید.

افق

زکات خواندن وبلاگ، دادن فیدبک به نویسنده است! لطفا خواننده خاموش نباشید.

انتظار بیجا!

مطمئنم از کسی که در حال سفر هست و هزار جور مشغولیت ذهنی دارد! انتظار وبلاگ نویسی ندارید. پس تا شنبه که پایم به خاک پاک ایران برسد منتظر بمانید.

سیسمونی

خدا خودش شاهد است که من از اول زندگیم با ازدواج از نوع ایرانی مشکل داشته ام. اصلا هیچ قسمت این لامصب را نتوانسته ام هضم کنم، جذبش باشد پیشکش.  

از رسم و رسوم احمقانه آشنایی و خواستگاری گرفته تا صیغه و مهر و عقد و ازدواج و جهاز خرون و جهاز برون و پاگشا و سیسمونی. یک سری عملیات خاله زنکی پر حرف و حدیث.  

اصلاً به نظر من ریشه خیلی از مشکلات بعد از ازدواج مربوط به اختلاف نظرها در اجرای همین مراسم است. نمی دانم کی می خواهیم از شر این مسائل پیش پا افتاده خلاص شویم. تا کی باید مسائل مهم زندگی تحت الشعاع این مسائل پیش پا افتاده و در عین حال مزاحم قرار بگیرد. 

امروز همکاری که منتظر تولد اولین فرزندانش(بچه ها دو قلو هستند) است تعریف می کرد که به خاطر فشارهای شوهر و ترس ازحرف و حدیث خانواده شوهرش، میانه اش با خانواده خودش که خواسته اند برنامه خرید سیسمونی کمی سبک تر برگزار شود شکراب شده. هرچه فکر کردم نفهمیدم پدر و مادری که در زمان مجردی این خانم، هزینه هنگفت دانشگاه و  تحصیل و زندگیش را سخاوتمندانه تأمین کرده اند، چه وظیفه ای در قبال تأمین دو سری سیسمونی با هزینه ای حدود هشت میلیون تومان دارند؟ این چه رسم مزخرفی است که خانواده عروس باید تا ابدالدهر دنبال خرید کاسه و بشقاب و لحاف و تشک و تیر و تخته باشند؟

ضیق وقت

مدتی‌است که به شدت دچار"ضیق وقت" شده‌ام. لابد از وبلاگ نوشتن نیم‌بندم هم پیداست که دستم جای دیگر بند است. نه به آن شروع با شٌدت و حدٌت و روزی یکی دو پست، نه به این وضعیت هفته‌‌ای یک پست. تعجب می‌کنم از دوستانی که سالهاست به این فعالیت مشغولند و هنوز پشتکار روز اول را دارند، دمشان گرم! 

 اینکه همیشه آدم سوژه ای دم دستش باشد و وقت هم به قدر نیاز فراهم باشد، کمی غیر عملی به نظر می رسد، حداقل برای من که اینطور است.  

به هر حال فعلاً که لِک‌و‌لِک‌کنان* در خدمت هستیم، ولی ظاهرا "کار هر بز..."  نه ببخشید "کار هر کس نیست هر روز نوشتن".   

*کاری را آهسته و به تأنی انجام دادن.