افق

زکات خواندن وبلاگ، دادن فیدبک به نویسنده است! لطفا خواننده خاموش نباشید.

افق

زکات خواندن وبلاگ، دادن فیدبک به نویسنده است! لطفا خواننده خاموش نباشید.

موسیقی مرثیه

این روزها موسیقی مرثیه خوب جای خودش را در دل مردم این مملکت پیدا کرده. درصد زیادی از آهنگهایی که به بازار می آیند وصف حال و روز عاشق خیانت دیده و شرح هجران است، اما نه از آن نوع که سابقا مد بوده. قدیمترها عاشق در کمال خضوع و خشوع شرح دلتنگی هایش را بیان می کرد و بساطش را جمع می کرد و می رفت پی کار خودش. اما امروز خواننده/عاشق مورد نظر به محض اینکه میکروفون به دستش می رسد شروع می کند به ناله کردن، صدایش را نازک و شبیه گریه می کند، ضجه میزند، بعد هم که می بیند دلش هیچ جوری آرام نمی شود و عقده دلش خالی نمی شود شروع می کند به نفرین کردن معشوق ، بعدتر هم تهدید می کند که آهای فلانی(منظورش معشوق است)...چنین و چنانت می کنم ها!

حالا اگر پای تلویزیون باشی و تا آخر این به اصطلاح کلیپها دوام بیاوری و بخواهی با اسامی گردآورندگان چنین اثر هنری ارزشمندی آشنا شوی تازه می فهمی شعر و آهنگ و تنظیم و کارگردانی و خلاصه همه کارها را همین دانشمندی انجام داده که ضجه می زد و ناله می کرد. باورتان می شود؟همه اش را خود ذلیل مرده اش درست کرده، به تنهایی، بدون دخالت دست!

حالا انصافاً این هنر است؟ این موسیقی است؟ این شعر است؟ این ارزش است؟ این افتخار است؟ این جایگاه موسیقی است؟ البته  موسیقی که بخواهد از مداح و مداحی خط و ربط بگیرد بهتر از این هم نمی شود.

حالا من کاری به سلیقه شخصی افراد ندارم، دوست دارید ناله گوش کنید؟ خوب بکنید، چرا در محلهای عمومی  برای مردم مزاحمت ایجاد می کنید؟ ای آقای راننده تاکسی که ساعت 7 شب آدم را از میدان ونک سوار می کنی و با این ترافیک کذایی آن موقع روز آدم را ساعت 9:30 می رسانی کرج، به چه حقی اینطوری روی اعصاب ملت راه می روی ؟ والله آدم خوشحال و خندان و با هزار امید و آرزو سوار تاکسی شما می شود که یک استراحتی بکند تا مقصد و کمی از خستگی کار روزانه بیاساید آنوقت شما پخش مدل دویست سال پیشت با آن باندهای درب و داغان را که اگر ورودی اش صدای گوگوش باشد  قطعا خروجی اش در بهترین حالت صدای غاز است  را روشن می کنی تا صدای نکره آن آقای بسیار ناله کننده بسیار فحش دهنده بسیار نفرین کننده را دو ساعت و نیم در پرده سماخمان فرو کنی؟ اصلا تا حالا دقت نکرده ای وقتی مردم پیاده می شوند قیافه شان شبیه جیم کری در فیلم "دامب اند دامبر" آن صحنه ای شده که دوستش رفته عشقش را غر زده و با هم اسکی می کنند و جیم کری هی از پشت دیوار نگاهشان می کند وهی حالت تهوع می گیرد؟ دقت نکرده ای ملت که پیاده می شوند بس که هی بغضشان را قورت داده اند چشم و چارشان چپ شده؟ ندیده ای بعضی ها موقع پیاده شدن چشمشان قلمبه شده و دماغشان اندازه بادمجان دلمه است و دست مال به دست و فین فین کنان توی جیبشان دنبال کرایه 1500 تومانی ات می گردند؟

نکن برادر من این کار را. این روزها مردم به اندازه کافی گیر و گرفتاری برای خودشان دارند، با این به اصطلاح موسیقی آن یکی دوساعتی که مهمانت هستند را به کامشان زهر نکن، والله گناه دارند این مردم خسته گرفتار پی پول افسرده. حداقل توی راننده تاکسی دیگر جگرشان را خون نکن.

نظرات 3 + ارسال نظر
دختر مردابی شنبه 1 آبان 1389 ساعت 11:18 http://dokhtaremordabi.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید. ساده و صریح می نویسید و همین نقطه قوت شماست.
با نظرتان در این پست موافقم. این روزها همه چیزمان را از دست داده ایم. اثری نمانده از هنر در این خراب آباد.

مرتضی شنبه 1 آبان 1389 ساعت 11:24 http://omid-e-naomid.blogsky.com/

باهاتون موافقم!!!
تا وقتی که مردم شاد نباشند کشور پیشرفت نمی کنه!!!
این حرف من نیست ها ، حرف پسر دکتر حسابی که از ایشون نقل می کردند.

گیس طلا شنبه 1 آبان 1389 ساعت 19:32

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد