چه کسی فکر میکرد من، من که ادعایم دنیا را خفه کرده بود که زن سنتی نیستم و اولاً که ازدواج نمیکنم و ثانیاً در صورتی که گوشهایم دراز و مخملی شود و ازدواج کنم مدل زندگیم با این خاله زنکها فرق می کند، من که همه اش دنبال پروژه بعد از ساعت کاری و فعالیتهای اضافه بر سازمان بودم حالا از صبح علی الطلوع که چشمهای شهلایم به روز جدید بازمیشود تا عصر که خسته و هلاک کیسه میوه و سبزی در دست کلید را در قفل در خانه می چرخانم یک فکر کَنه مانندی به همه فعالیتهای روزمره ذهنیام چسبیده که: امشب چی بپزم.
این فکر کنه مانند به فعالیت های روزمره زندگی هر زن و مردی که مسئولیت خانه ای رو به عهده داره م یچسبه.
اگر مردی بودی که باید هر روزبرای بچه هایت آشپزی کن یهم وضع همین بود.
در ضمن وبلاگت هم خیلی دوست دارم و ماههاست که توی لینکهامه.