اپیزود ۱: پخش روشن است و ابی میخواند. خیابان خلوت است و رانندگی آسانتر. سمت چپم یک پژو نقرهای و در کنارش پژوی یشمی رنگ میرانند. ناگهان احساس میکنم پژو نقره ای به طور غیر معقولی نزدیک میشود. آنطرف تر پژو یشمی را میبینم که با سرعت مسیر خیابان را به طور مورب رد میکند تا به خروجی سمت راست برسد. صدای بوق پژو نقره ای بلند میشود و همزمان یک دست از پنجره پژو یشمی بیرون میآید و درازترین انگشتش را که عمود بر انگشتان جمع شده دیگر است به رخ راننده پژو و دیگرانی میکشد که در گیر ماجرا هستند و نمایش تمام میشود.
اپیزود ۲: ۳۰۰ متر آنطرفتر
ترافیک است. صدای پخش ماشین جلویی بالاتر از حد معمول است. راننده سمت چپی خانم جوانیست با لباس کار و خسته به نظر میرسد. صدای ضبط ماشین جلویی کم میشود. راننده سرش را بیرون میآورد و رو به زن جوان میگوید: "بیچاره کسی که تو رو ..." .
چهره ای سرخ میشود، شیشه بالابری کار میکند، روحی آزرده میشود، تخم تنفری کاشته میشود و نمایش تمام میشود.
و این ها قسمتی از تئاتری است که هر روز در شهر من نمایش داده میشود . تنها نمایش رایگان شهر.