۱-ساعت ۵:۴۰ دقیقه صبح بیدار می شوی و صدای خودت را میشنوی که زمزمه می کند:
با هر که سخن گفتم در خود گره ای گم بود
و اینطوری است که یک روزهایی می شود که فاتحه روزت را از همان صبح اول وقت میخوانی و یک صلوات قرِِّاء هم پشت بندش جهت آرامش روح تازه گذشته می فرستی و می زنی بیرون.
۲- از دروغ گفتن و شنیدن متنفری ولی گاهی در شرایطی قرار میگیری که طرف مقابلت پول میگیرد که دروغهای تو را مستندسازی کند. تو هم تصمیم میگیری از جان و دل بگویی آنچه میخواهد و بخندی به ریشش و اگر نداشت به سبیلش که این یکی را حتما دارد.
بعدا نوشت: حیف که اسلام دستم را بدجوری بسته و بیش از این نمیتوانم بعضی مسائل را باز کنم(بند۲). ضمنا یکی از بندهای منشور اخلاقی این وبلاگ کمک به افزایش آی-کیو خوانندگان محترم میباشد که این خدمات جهت رفاه حال شهروندان بصورت رایگان ارائه میگردد.
خیلی با حال بود
با حالی از خودتونه گیس طلا جان.
مرموز و مغشوش ولی با هدف...
رخصت
خواننده باید تیز باشه که هست!
خلایق هر چه لایق!!!!
هر دروغی که گفتی لیاقتشو داشتن ;)
آخ گفتی!