هیچوقت در مورد وظایفی که در قبال کشورم بر عهده داشته ام، در مورد درست یا غلط بودن تصمیماتی که در موردش گرفته ام و در مورد اتفاقاتی که در حال وقوع بوده است، به اندازه این روزها تردید نداشته ام. مردمی را میبینم که با شور و حرارت جانشان را در طبق اخلاص گذاشته اند و برای عقیده و آزادیشان می جنگند و افرادی که با شور و حرارت بیشتر در حال تبلیغ و دامن زدن اند! آنچه که باعث تردید من می شود دقیقا اینجای ماجراست که سناریو به شدت از پیش تعیین شده به نظر می رسد. یعنی واقعا همان زمانهایی که سبزها در خیابان برای کاندیدای محبوبشان تبلیغ می کردند، این تبعات قابل پیش بینی نبود؟ پس چرا جلوگیری نشد؟ از کی تا حالا کشور ما اینقدر آزاد شده؟ از کی تا حالا برای کاندیدای محبوبمان اینطور آزادانه تبلیغ میکنیم؟ در خیانها میرقصیم، بوق میزنیم، شادی میکنیم؟ چطور شد که این دفعه همه این کارها مجاز شد تا نطفه جنبشی شکل بگیرد و بهاندازهکافی بزرگ شود که دیگر نشود متوقفش کرد؟ من به اصلاحات معتقد بودم و هستم، اما به گمانم کمی سکوت و تفکر و شناخت ارزشش را دارد. آزموده را آزمودن خطاست و این بار گول خوردن قابل بخشش نیست. نگذاریم جریان ما را با خود ببرد. مردم خودشان باید تعیین کننده مسیر جریان باشند. اگر آبی هست مطمئن باشیم که به آسیاب خودمان می ریزیم. الآن دقیقا زمانی است که به جای "شور" باید "شعورمان" را خرج کنیم و همه این حرفها یعنی:
** ایران عزیز، این روزها خیلی نگرانت هستم.**
اللهم عجل لولیک الفرج !!!