-
یک استثنای خوب
چهارشنبه 18 فروردین 1389 12:47
در محیط کارم ۱۰-۱۲ نفر نیروی خدماتی مشغول به کارند. همه این آدمها شبیه به هم هستند. یعنی مثلا ته چهره همهشان میتوانی عدم رضایت از زندگی را ببینی. همهشان از زیر کار در میروند. همهشان زیرآب همکاران دیگرشان را می زنند. همهشان از زندگی ناامیدند. همهشان وقتی ازشان می خواهی کاری را انجام دهند در دلشان بهت فحش می...
-
بازگشت گودزیلا.... نه ببخشید، بیرون از حصار
یکشنبه 15 فروردین 1389 13:27
بعداز مدتها که به دلایلی که برای خودم هم نامعلومه کم پیدا بودم و این طرفها آفتابی نمیشدم، بالاخره برگشتم. میدونم که رسم عرض تبریک سال نو رو به عنوان یک وبلاگنویسی که اینجا چند تایی هم دوست پیدا کرده به جا نیاوردم. اما اصلا فکر نکنید پشیمونم، چون اولاً: همه وبلاگهای دیگه کلی بهتون تبریک گفتن و تعارف براتون تیکه پاره...
-
کارت منو بدین برم. (بر وزن ترانه محبوب "نامزدمو بدین برم")
چهارشنبه 26 اسفند 1388 12:48
*بدینوسیله برای آخرین بار به شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی اخطار می کنم کارت سوخت مرا قبل از عید بدهد وگرنه هرچه دیده از چشم خودش دیده. *بدینوسیله به شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی اعلام می دارم که کارت سوخت مرا زودتر به دستم برساند. *بدینوسیله به آگاهی شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی می رساند که اینجانب "بیرون از...
-
چشم و گوش داشتن تحمل می خواهد.
دوشنبه 24 اسفند 1388 12:38
یکی جلوی چشمم دارد مذبوحانه تلاش می کند که باشد. از زنی حرف می زنم که از شوهر اولش جدا شده و در حال حاضر زن دوم دیگریست. زنی که با فرهنگی که در آن بار آمده چاره ای هم جز این کار نداشته. زنی که برای ماندن با دومی مجبور است موجود دیگری را میهمان دنیای بی رحمی کند که خود از آن خیری ندیده. زنی که دو روز پیش به این دلیل که...
-
بدون شرح
پنجشنبه 20 اسفند 1388 18:42
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
-
شایسته سالاری
یکشنبه 16 اسفند 1388 12:52
فکر نمیکنم هیچ جای دنیا به اندازه مملکت ما در بحث کاریابی، پارتی بازی رواج داشته باشد. بعد گذشت ۴-۵ سال شاغل بودن در بخش دولتی، هنوز هم هضم کردن بعضی از مسائل برایم مشکل است. هنوز هم دوستانی که از دانشگاههای معتبر در رشته های فنی فارغ التحصیل شده اند از من تاریخ آزمون های ورودی شرکتمان را جویا می شوند تا از یوغ...
-
حتی شده نمایشی، اما کمی هم ترسناک باش.
شنبه 8 اسفند 1388 19:52
در دنیایی که زندگی میکنیم و در اِشلی که انسانیت ما تعریف شده، برای ادامه دادن مسیر، شرط اول قدم آن است که دندانهایت همیشه تیز باشند. چنگالهایت هم همینطور. دیگران باید بدانند که در صورت لزوم میتوانی به تهدید تبدیل شوی. باید بدانند که اگرچه همدل و مهربانی اما اگر بخواهند پایشان را توی کفشت کنند، با دندانهای تیزت...
-
بدون مقدمه
جمعه 7 اسفند 1388 21:05
در این کشوری که من در آن زندگی می کنم، بسیاری از حساسیتها و تعصبات مردان نسبت به همسرانشان و نتیجتاْ فشارها و اجحاف ها در این زمینه بدلیل جوّ موجود و حرف و حدیث مردم است نه باور قلبی و دلیل منطقی. این است که بسیاری از مردان بدون اینکه قلباْ به حجاب عقیده داشته باشند، به خاطر ترس از حرف مردم اجبار را بر منطق ترجیح می...
-
یادداشتهای اونجوری
دوشنبه 3 اسفند 1388 13:19
همانطور که خدمتتان عرض شده بود، در تاریخ مقرر پای روی چشم مام وطن گذاشتیم و با سلام صلوات وارد میهن اسلامی شدیم. اما این ننوشتن به مدت طولانی هم دردیست بس بی درمان. اصلاْ انگار آدم می ترسد دوباره بنویسد. هرچه انگشتانت را روی کیبورد می چرخانی چیزی عاید مانیتور نمی شود. خلاصه خدمتتان عرض کنم که انگار ببخشید ها! ولی دستم...
-
انتظار بیجا!
سهشنبه 27 بهمن 1388 18:09
مطمئنم از کسی که در حال سفر هست و هزار جور مشغولیت ذهنی دارد! انتظار وبلاگ نویسی ندارید. پس تا شنبه که پایم به خاک پاک ایران برسد منتظر بمانید.
-
سیسمونی
دوشنبه 12 بهمن 1388 13:33
خدا خودش شاهد است که من از اول زندگیم با ازدواج از نوع ایرانی مشکل داشته ام. اصلا هیچ قسمت این لامصب را نتوانسته ام هضم کنم، جذبش باشد پیشکش. از رسم و رسوم احمقانه آشنایی و خواستگاری گرفته تا صیغه و مهر و عقد و ازدواج و جهاز خرون و جهاز برون و پاگشا و سیسمونی. یک سری عملیات خاله زنکی پر حرف و حدیث. اصلاً به نظر من...
-
ضیق وقت
شنبه 3 بهمن 1388 13:16
مدتیاست که به شدت دچار"ضیق وقت" شدهام. لابد از وبلاگ نوشتن نیمبندم هم پیداست که دستم جای دیگر بند است. نه به آن شروع با شٌدت و حدٌت و روزی یکی دو پست، نه به این وضعیت هفتهای یک پست. تعجب میکنم از دوستانی که سالهاست به این فعالیت مشغولند و هنوز پشتکار روز اول را دارند، دمشان گرم! اینکه همیشه آدم سوژه ای...
-
نسبت به نویسنده وبلاگ های محبوبتان چه حسی دارید؟
جمعه 25 دی 1388 18:44
تا حالا دقت کرده اید خواندن هر وبلاگی یک حسی مختص به همان وبلاگ دارد که با بقیه وبلاگها متفاوت است؟ تا حالا این حس رو داشته اید که نسبت به نویسنده یک وبلاگ که نمیشناسید و هیچ وقت هم نخواهید شناخت، احساسات مثبت یا منفی در شما وجود داشته باشد؟ شما هم مثل من با خواندن بعضی وبلاگ ها احساس آرامش دارید و با خواندن بعضی های...
-
عمیقانه
سهشنبه 22 دی 1388 18:14
"مردم دشمن چیزهایی هستند که نمیدانند(از آن آگاهی ندارند)." من آدم مذهبی نیستم، ضد مذهب هم نیستم. دوست دارم بدون تعصب خوب و بد را از هم جدا کنم. با همان ابزاری که همه مان داریم. نیازی هم به ابزارهای ماورایی نمی بینم. اعتقاد دارم هرکسی با همین عقل و وجدان و احساسی که همه مان داریم می تواند راه درست را پیدا...
-
صعب العلاج
یکشنبه 20 دی 1388 19:50
گاهی آدم رفتارهایی از خودش میبینید که باورش نمیشود این فکر یا این عمل یا این نیت از خودش سر زده باشد. گاهی اوقات اگر یک کمی لایه رویی افکارمان را کنار یزنیم و عینک تعصبمان را برداریم و از یک زاویه دید جدید به خودمان نگاه کنیم ممکن است چیزهایی ببینیم که انگشت به دهان بمانیم یا از ترس زَهره تَرَک شویم که این منم که...
-
از اول
چهارشنبه 16 دی 1388 22:46
کاش میشد همه اعتقادات مذهبیمان که بیشترشان پشت ناخودآگاهمان پنهان شده را دوباره از اول و کاملا بیطرفانه قضاوت کنیم. کاش معنی قیام عاشورا را یکبار دیگر،بدون صدای نوحه خوانان شب تاسوعا و عاشورا، بدون لعن و نفرینهای زیارت عاشورا، بدون هیچ حاشیه ای، حتی بدون نوستالژی از خودمان بپرسیم. کاش خدا را غیر از آنچه از کتاب...
-
...
پنجشنبه 10 دی 1388 18:38
هوا بس ناجوانمردانه گَند است.
-
دشمن مظلوم
چهارشنبه 9 دی 1388 12:57
بد ترین نوع دشمنان کسانی هستند که ظاهر مظلوم دارند. کسانی که به دلیل وجهه خوش خط و خالشان و ذهنیتی که ایجاد کرده اند، نه تنها سخت می توانی به مردم حرف حقّت را ثابت کنی، بلکه خودت هم تا مدتها در این توّهم به سر می بری که، نکند حق با اوست و تو ظالمی! خدا نصیب نکند.
-
قلم چی
سهشنبه 1 دی 1388 19:09
انگار همین دیروز بود -نه ده سال پیش ـ که وقتی حسابی کم میآوردیم، میخواندم: آخ که دیگه قلم چی تِست تو داغونم کرد یادمه پنج سال پیش بنا به مقتضیات زمان بازهم این وِرد قدیمی سر زبونم افتاد. حالا دیگه غصه "تست" و "قلم چی" ندارم, اما هر روز جای خالی این دو کلمه با کلمات جدید پر میشود. بله، این رسم...
-
کدام"بیرون از حصار"؟
دوشنبه 30 آذر 1388 11:33
روزی که تصمیم گرفتم اینجا را راه بیاندازم، اولین اسمی که برایش به ذهنم رسید، عبارت "بیرونازحصار" بود. آن روز دغدغه ام این بود که جایی داشته باشم که بدون محدودیت بنویسم. اصلا به همین خاطر بود که سر از اینجا درآورده بودم. می خواستم اینجا واقعاً "بیروناز حصار"م باشد و یک موقعی _شاید سالها بعد_ که...
-
ماشینهای خون چکان
شنبه 28 آذر 1388 08:50
خوب بالاخره ماه محرم هم با سلام و صلوات و با همه آداب و رسوم و حال و هوایش شروع شد و مردم رو به تکاپو انداخت که مطابق سالهای گذشته برای امام سومشان بر سروسینه بکوبند و طی همین ده روز هر آنچه که فکر میکنند هزار و سیصد-چهارصد سال پیش اتفاق افتاده را دوباره از اول یا تئاترش را بازیکنند و یا داستانش را بگویند و لذت...
-
تور نیم روره
پنجشنبه 26 آذر 1388 18:50
برای من همیشه قرارهای یک دفعه ای که از قبل برایشان برنامه ریزی نکرده ام و دفعتاً تصمیمی گرفته ام و زنگی زده ام و پایه ای گیر آروده ام، بهتر و خاطره انگیزتر از آب درآمدهاند. امروز هم همینطوری یکهویی دلم هوای جاده چالوس کرد. پایه اش را پیدا کردم و راهی شدیم. اینکه اینجا بگویم که چطور گذشت و چه "حال و هوا" یا...
-
تجربه
چهارشنبه 25 آذر 1388 12:59
1- همیشه درست همون موقعی که فکر کرده ام بزرگ شدهام و لِم زندگی دستم آمده، دقیقا همان موقع، یک اتفاقی پیش میآید که بهم یادآوری میکند "حالا حالاها راه دارم تا بزرگ شوم" 2- من مدیر نیستم. سابقه مدیریت هم نداشته ام. اما این روزها در موقعیتی قرار گرفته ام که تجربه های مدیریتی بیاندوزم. اعمال مدیریت بر آدمهایی...
-
Silence
سهشنبه 24 آذر 1388 12:09
امروز صبح علی الطلوع که به سمت شرق میآمدم، خورشید بین یک رشته کوه و یک تکه ابر بزرگ که درست بالای سرش بود گیرافتاده بود. حجم ابر بالای سرش به نظرم خیلی بزرگ آمد، طوری که احساس کردم خوشید از پسش برنمی آید. با اینکه می دانم خورشید قوی تر از این حرفهاست که مغلوب یک تکه ابر شود -هرچند تکه ابرش یک کمی بزرگ تر از حد معمول...
-
رجال - نسوان
یکشنبه 22 آذر 1388 17:59
لطفاً به ابن کلمات توجه کنید : آقایان - خانمها مردان - زنان Ladies -Gentlemen و همین کلمات در فرهنگها و زبانهای مختلف دیگر می دانیم که کلمات علاوه برمفهوم لغوی، بار معنایی دارند. چیزی که نشأت گرفته از فرهنگ است و تحت تاثیر آن. دو مثال فارسی و یک نمونه انگلیسی اش را آوردم، چون میدانم همه ما درک صحیحی از معنی و بار...
-
دعای جعلی
شنبه 21 آذر 1388 11:31
امروز دیدم یک بنده خدایی با عبارت " دعای روز سه شنبه " اینجا رو پیدا کرده . راستش الآن وجدانم بدجوری ناراحت است. یعنی از صبح تا حالا چند بار این ذکر را تند و تند با خودش تکرار کرده ؟ لابد انتظار دارد حاجت روا هم بشود! امیدوارم به توضیحاتش نیم نگاهی انداخته باشد.
-
مزاحمهای موبایلی
پنجشنبه 19 آذر 1388 15:54
تا حالا شده شماره موبایلتان را برای کارخاصی در فرمی چیزی بنویسید و بعد هی به خاطر کارهای بی ربط با آن شماره تماس بگیرتد؟ من در این مورد خیلی بدشانسم. هر جا شماره داده ام پشیمانم کرده اند. مثلا اگر شماره بدهم که برای اجاره ملک تماس بگیرند ممکن است مثلا برای فروش اقساطی چرم مشهد زنگ بزنند. نمونه می خواهید؟ این هم نمونه:...
-
استرس صبح برفی
چهارشنبه 18 آذر 1388 07:55
صبح بود و برف بود و من بودم و چکمه های پاشنه بلند و ترس ولو شدن روی آسفالت و تنبلی از نو بالا رفتن و عوض کردن کفشها. و پیروز میدان، البته که تنبلی بود. الاآن هم زنده ام و دست و پایم سالم اند و به قول محسن نامجو "راحتم"!
-
فرهنگ
سهشنبه 17 آذر 1388 15:10
شما از چه زمانی وقتی سوار ماشین میشوید کمربند میبندید؟ شما شاید از اول با کلاس بوده اید، اما از من که بپرسید، از وقتی که اجباری شده و اگر نبندی جریمه می شوی. اوایل به زور و به اجبار بود و هرجا که خطر جریمه تهدید نمی کرد، فورا از شرش راحت می شدم. بماند که تاوان این کم طاقتی را سه چهار بار با جریمه پرداخت کرده ام. اما...
-
به خواننده محبوبم
یکشنبه 15 آذر 1388 12:56
سالهاست که به کارهای زیبا و صدای گرمت گوش داده ام. خاطره انگیز ترین لحظاتم با طنین صدایت همراه بوده اند و فرود و فراز صدایت، موسیقی متن لحظات زیبایم بوده است. اما همه و همه اینها بدون اینکه بابت شنیدن حتی یک کدام از کارهایت پولی خرج کرده باشم. همه این لذتها را به رایگان برده ام و می دانی که از این بابت حس بدی دارم....